نمیدونم چی باید بگم . دلم اونقدر پره که واقعاً نمیدونم چی بگم .
دارم کار Shine On You Crazy Dianomd گیلمور رو که این اواخر اجرا کرده میبینم . چقدر پیر شده . چقدر دنیا بی رحمه . دیگه صداش در نمیاد . حتی نمیتونه درست گیتار بزنه . و من به این فکر میکنم که باد زمان که همه چیزو با خودش میبره آیا میتونه قلب آدمها رو هم ببره ؟ آیا میتونه آدمها رو اونقدر عوض کنه که حتی دیگه همدیگه رو نشناسن و وانمود کنن که کاملاً از هم غریبن ؟
دیروز رفتم پارک قیطریه ( تنهای تنها ) ، آدمای زیادی دورو برم بودن . زوجهایی که نوزاداشونو اورده بودن پارک و من به همه اون نوزادا میگفتم Welcome to This Fucking Wild World . پیرمردها و پیرزنهایی که اومده بودن وقتشونو بگذرونن و همشون با حسرت به جوونها خیره میشدن و ... آه ، خدایا چی دارم میگم ؟ روی یه نیمکت نشستم و چشمام رو هم گذاشتم و به صدای دورو برم گوش سپردم . صدای یک دنیای وحشی . آدمایی که بی هدف قدم بر میدارن و منی که جزئی از اونهام . هنوز صداش تو گوشم مونده که ...
نمیدونم تا کی باید این جوری دوام اورد . از ساعت ۸ تا ۱۰ و بیست دقیقه بیرون بودم . بعد پارک واسه خودم رفتم تجریش ، تو یه قهوی خونه سنتی نشستم و واسه خودم چایی و قلیون سفارش دادم . ساعت ۱۰ از اونجا راه افتادم . تو تجریش واسه خودم نیم کیلو هلو خریدم و اومدم خونه .
خدایا منو به خودم رها نکن.هنوزم این جمله ها که (( با خدا باش پادشاهی کن ، بی خدا باش هر چه خواهی کن )) برام مفهومشونو از دست ندادن .
سلام مهربون!
... آرزو میکنم خدا هیچوقت تنهای تنهات نگذاره و همیشه و همیشه با خدا آرامش بگیری...
احساس قشنگ و زیبایی داری...
یاحق!
اول سلام چون آدم خوب نیست بی سلام حتی تو وبلاگ کسی وارد بشه
دوم به نظر من وبلاگ ها محلیه برای ابراز احساسا ت درونی فرد و این احساسات نسبی ؛ هم میتونه شدید باشه و هم میتونه سطحی باشه
و سوم بعید میدونم کسی باشه که بخاطر خودخواهیش بخواد فریاد بزنه که عاشقم
موید باشی